عوامل هلاکت مردم (متن منبر و سخنرانی)

ساخت وبلاگ

عوامل هلاکت مردم

الإمامُ الحسَنُ عليه السلام : هَلاكُ النّاسِ في ثَلاثٍ : الكِبرُ و الحِرصُ و الحَسَدُ ؛ فالكِبرُ هَلاكُ الدِّينِ و بهِ لُعِنَ إبليسُ ، و الحِرصُ عَدُوُّ النَّفسِ و بهِ اُخرِجَ آدَمُ مِن الجَنَّةِ ، و الحَسَدُ رائدُ السُّوءِ و مِنهُ قَتَلَ قابِيلُ هابِيلَ

تَکَبُّر به معنای خودبزرگ‌بینی از رذایل اخلاقی است که قرآن و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده‌اند. 3نوع است 1.تکبر در برابر خدا، منشأ آن نادانی و گمراهی است؛ همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان

2.تکبر نسبت به پیامبران - تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسان است، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمی‌توانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند

3.و تکبر در برابر دیگر انسان‌ها - نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانسته‌اند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمی‌تواند با اتکا به‌خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و براین‌اساس به دیگری فخر بفروشد .قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران می‌شود و به معصیت می‌انجامد

دلیل تکبر جهل و افراط در حُبِّ نفس است از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا توانایی بر انجام کارهای خاص یکی از بد‌ترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آن‌ها مغرور می‌شود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر می‌گردد. سبب آشکار شدن تکبر حسد و کینه و عُجب و ریا است. به عنوان مثال :

چون ماشین مدل بالا داریم ؛ همیشه حق را به خود می دهیم

چون مغازه ای در بالا شهر داریم ؛ دیگران را تحقیر می کنیم

چون خانه ای در کوچه ای پهن داریم ، خاستگاری که منزلش ، کوچه ای باریکتر است را رد می کنیم

چون مدرک بالایی داریم ؛ کم سوادها را به چشم حقارت می بینیم

چون نماز شب می خوانیم ؛ خود را از دیگران بهتر می دانیم و

ما نباید خود را از دیگران بهتر ببینیم ؛ چه بسا آن شخص گنه کار بعدا توبه کند و عاقبت به خیر شود و ما خدای ناکرده- عاقبت به شر شویم.

جریان حضرت موسی و سگ

در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟ آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟

شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست . اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .

در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: یحیی مغرور نشو که بیچاره میشوی من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم [داستانهایی از ابلیس صفحه ۴۰ به نقل از خزینه الجواهر ۶۴۶]امام صادق (ع): 2نفر وارد مسجد شدند علل الشرائع : ۳۵۴/۱

یَدخُلُ رَجُلانِ المَسجِدَ أحَدُهُما عابِدٌ و الآخَرُ فاسِقٌ، فیَخرُجانِ مِنَ المَسجِدِ و الفاسِقُ صِدِّیقٌ و العابِدُ فاسِقٌ؛ و ذلِکَ أنَّهُ یَدخُلُ العابِدُ المَسجِدَ و هُوَ مُدِلٌّ بِعِبادتِهِ و فِکرَتُهُ فی ذلِکَ، و یَکونُ فِکرَةُ الفاسِقِ فی التَّنَدُّمِ عَلی فِسقِهِ، فیَستَغفِرُ اللّه َ مِن ذُنوبِهِ.

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت:

خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

لطیفه :

شخصی متکبر که برای خود جایگاه مهمی میدید ، در حرم حضرت رضا (علیه السلام) به فکر فرو رفت که من در پیشگاه حضرت چه مقامی دارم،

با خود گفت: اولین کلمه‏ای که یک نفر به من بگوید، نشان دهنده مقام من باشد.

همین طور که ایستاده بودم زنی از کنارم عبور کرد به خیال این که همسر خود من است، گفتم بایست با هم برویم خانه، زن برگشت و به من گفت: خیلی خری. باز شک کردم که همین کلمه نشان دهنده مقام من است، زن برگشت، گفت: شک نکن، خیلی خری!

فرجام متکبران

1.دوری از رحمت خدااعراف 12 قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّغِرین- نساء 36اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا

2. شخص متکبر در دنیا جز خواری نصیبش نخواهد شد:«... حج8 لَهُ فِی الدُّنیا خِزیٌ ونُذیقُهُ یَومَ القِیمَةِ عَذابَ الحَریق

3. به شكل مورچه درآورده مى شوند امام صادق عليه السلام : إنّ المُتَكبِّرينَ يُجعَلُونَ في صُوَرِ الذَّرِّ يَتَوَطَّؤهُمُ النّاسُ حتّى يَفرُغَ اللّه ُ مِن الحِسابِ .حديث

متكبّران به شكل مورچه درآورده مى شوند و مردم آنها را پيوسته پايمال مى كنند، تا آن گاه كه خدا از حساب [بندگان] فارغ شود.

3. جهنم جایگاه اوست زمر 72 اُدخُلوا اَبوبَ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها فَبِئسَ مَثوَی المُتَکَبِّرین

@@@

2-و الحِرصُ عَدُوُّ النَّفسِ و بهِ اُخرِجَ آدَمُ مِن الجَنَّةِ ،

امام على (علیه‌السلام): أَعْظَمُ النَّاسِ ذُلًّا االْحَرِیصُ ذلیل ترین مردم، کسى است که حریص باشد.

الباقر ع مَثَلُ الحَريصِ على الدُّنيا مَثَلُ دُودَةِ القَزِّ : كُلَّما ازْدادَتْ مِن القَزِّ على نَفْسِها لَفّا كانَ أبْعَدَ لَها مِن الخُروجِ ، حتّى تَموتَ غَمّا .

امام على (علیه‌السلام): إِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجَوْرَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه‏؛ به درستى که بخل و ظلم و حرص، غریزه ها و تمایلات متعدد و پراکنده اى هستند که سوءظن به خداوند آنها را جمع مى کند.

قال علی ع الحِرصُ عَلامَةُ الفَقرِ . كُلُّ حَريصٍ فَقيرٌ و الحِرصُ يُذِلُّ و يُشْقي-. شِدَّةُ الحِرصِ مِن ضَعْفِ الدِّينِ . داستان عیسی و سه خشت طلا و فرد حریص

(تحف العقول ص ۱۲۹)

امام صادق (علیه‌السلام):اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛ ریشه های کفر سه چیز است: حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.

در تاریخ است که هارون الرشید به اطرافیانش گفته بود که ببینید کسی از پیران هست که در زمان پیامبر زنده بوده باشد و حدیثی را بطور مستقیم از ایشان شنیده باشد . پیرمردی را پیدا کردند . او را در سبدی گذاشتند زیرا نمی توانست راه برود و پیش هارون الرشید آوردند . او پرسید که تو پیامبر را دیده ای ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پیامبر را دیدم و یک جمله از او شنیدم . پیامبر فرمود : یَشیبُ ابْن آدمَ و یَشُبُّ فیہِ خصلتان: اَلْحرص و طولُ الأَمل. هارون الرشید خوشحال شد و کیسه ی دینار طلا به او داد . پیرمرد تا در خروج رفت ولی دوباره او را برگرداندند و پیرمرد گفت که آیا هر ماه من این مواجب را دارم ؟ هارون الرشید خندید و گفت رسول اکرم راست می گفت . من داشتم فکر می کردم که تو تا دم در زنده می مانی یا نه و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستی . در پیری تعلقات بیشتر می شود هشتاد سـال دارد تازه به زنش مے گوید : ”مي رویم بالا شهر خـانه مے خریم“ زنش مۍ گوید: تو هشـتاد سالته. مے گوید: نه یڪ زمینۍ دارم ، مۍ خواهم بسازم، نقشه اش را هم گـرفتم در بالاشهر- آدم کہ پیــر مے شود بیشتـر اسکنـاس می شمارد

@@@@@

3.و الحَسَدُ رائدُ السُّوءِ و مِنهُ قَتَلَ قابِيلُ هابِيلَ

قال علی ع الحَسدُ شَرُّ الأمْراضِ . اسْتَعينوا على قَضاءِ حَوائجِكُم بالكِتْمانِ ، فإنَّ كُلَّ ذي نِعمَةٍ مَحسودٌ .ثَمرَةُ الحَسدِ شَقاءُ الدُّنيا و الآخِرَةِ . اَلحسدُ داء عَياءٌ لايزولُ اِلاّ بِهَلْكِ الحاسِدِ أَو مَوتِ المَحسود! حسد يک بيماري علاج‌ناپذيري است که جز با از پاي درآمدن حسود يا مرگ طرف مقابل زوال نمي‌پذيرد!.-الحَسودُ سَريعُ الوَثْبَةِ ، بطَيءُ العَطْفَةِ . حسود، زود خشم مى گيرد و كينه از دلش دير مى رود . قال ص الحاسدُ جاحِدٌ لأنّهُ لَم يَرضَ بِقضاءِ الله. آدم حسود ـ در حقيقت ـ يک آدم لَجوج و ستيزه‌جو است. زيرا او به قضا و مقدرات الهي تن نمي‌دهد. (لئالي‌الاخبار، ج ٢، ص ١٩١) امام محمدباقر(عليه‌السلام): إنَّ الحَسَد يَأكُلُ الايمانَ كما تَأكُل النّارُ الحَطَبَ.

جریان حضرت عیسی و روی آب راه رفتن

جریان عبدالله بن ابی جریان مردی که غلام خرید تا او را بکشد و بپای همسایه بیندازد

عاقبت حسادت

در ایام خلافت (معتصم عباسی) شخصی از ادباء وارد مجلس او شد. از صحبت‌های او معتصم خیلی خوشوقت گردید وزیر حسادت کرد...

فضائل و مناقب اهل البیت (ع)...
ما را در سایت فضائل و مناقب اهل البیت (ع) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choseinabbasi2 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:45