ویژگی خوارج چیست؟ (متن منیر وسخنرانی)

ساخت وبلاگ

ویژگی خوارج چیست؟ کسانی که ظاهرا در جبهه حق اند اما به تعبیر امیرالمومنین تیر در کمان شیاطین اند؟! خوارج در هر نقطه تاریخ که باشند ویران کننده اند چون در لباس جبهه حق، آلت دست دشمنند

خوارج را دارای فهم نادرست از قرآن کریم، جاهل و تنگ‌نظر، اهل غرور و خودبرتربینی و ستیزه‌جو و اهل تعصب های جاهلی هستند

5 ویژگی دارند

1- یکم. در ظاهر حق مدارند

امیرالمومنین ع " اگر زیور ایمان دارند و لباس مردان صالح به تن میکنند ، عبادت های ظاهری آنان

تزویر و نیرنگی است که وسیله معصیت قرار داده اند" نهج البلاغه ، خطبه32.

بد دهنی، بد زبانی، جدال ،مراء، تحقیر دیگران ، توهین و....وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى.

جناب مالک اشتر درباره آنها می گوید: "ای صاحبان پیشانی های پینه بسته و سیاه؛

چنین می پنداشتم که این نماز شما، نشانه ی زهد و بی اعتنایی به دنیا و شوق به خداست..." تاریخ طبری، ج5، ص50 ولی برای کسب منفعت های بی ارزش دنیا قیافه مومنین دارید

پیامبر (ص) روز یی برسد دسته اى به روش گفتار انسانهاى نیک سخن مى گویند و قرآن مى خوانند امّا... از دین خارج مى شوند، چنانکه تیر از کمان بیرون مى رود." ( کنزالعمّال ) , ج . 11 / 202

2- دوم. ظاهرگرایی محض

با شعار ﴿إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلَّه (انعام: 57) مقابل قرآن و حقیقت قرآن قرار گرفتند تا آنجا که با همین ظاهرگرایی امیرالمومنین و پیامبراکرم را به بی عدالتی متهم کردند.

شهید مطهری می گوید خوارج مقدس نما، شب نوزدهم رمضان را برای به شهادت رساندن میزان حق، حضرت علی (ع) انتخاب کردند؛ زیرا می خواستند این جنایت را که از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مبارکی انجام دهند (مطهری، بی تا، ج4، ص823 ).

ابن ملجم ملعون معتقد بود: " على به کارى تن در داد که برخلاف حکم خدا بود ."(الاستیعاب ) , ج . 3 / 219

در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) یکی از خوارج به نام حرقوص بن زهیر، حضرت را در تقسیم غنایم به عدالت سفارش کرد و سبب برانگیختن خشم حضرت شد. حرقوص بسیار عبادت می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که آثار سجده در پیشانی‌اش آشکار بود و اصحاب پیامبر(ص) از عبادت بسیار او تعجب می‌کردند؛ با این وجود در روایات به‌عنوان بدترین مخلوقات معرفی شده است.

در کتاب‌های تفسیری شیعه و سنی نقل شده، حرقوص، تقسیم غنائم جنگ حنین، از سوی رسول خدا(ص) را ناعادلانه خواند. پیامبر در پاسخ به او گفت: «وای بر تو! چه شخصی مانند من می‌تواند به عدالت رفتار کند؟» کسی خواست تا او را به قتل برساند، اما پیامبر اجازه نداد همچنین حرقوص در جنگ صفین در سپاه امام علی(ع) بود بعد از ماجرای حکمیت، به همراه عبدالله بن وهب از فرماندهان خوارج، به مخالفت با امام علی(ع) پرداخت و جنگ با وی را وسیله نزدیکی به خدا و رضایت الهی می‌دانستند. ازاین‌رو به خوارج پیوستند حرقوص در جنگ نهروان به امام علی(ع) حمله کرد، اما امام اول شیعیان به او مهلت نداد و او را کشت

ظاهرگرا و بسیار اهل شعار

3- سوم بی بصیرتی

بصیرت یعنی دید درون دید بصیرت، انسان، درست را از نادرست و حق را از باطل، به آسانی تشخیص می دهد.

برخی از علل بی‌بصیرتی عبارتند از: دنیاخواهی، نداشتن تفکر، هوا و هوس، غفلت و لجاجت و آرزوهای بی پایان.

خوارج در نهایت بی بصیرتی، از شناخت زمان و تقابل حق و باطل بودند و به تعبیر شهید مطهری همین بی بصیرتی باعث می شد آلت دست دشمن شوند. (مطهری، بی تا، ج2، ص37)

حضرت علی (ع) در این باره می فرمایند: «شکایت می کنم به خدا، از مردمی که در جهالت و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی می میرند» (ابن ابی الحدید، 1378، ج8، خطبه 17).

حضرت جای دیگر این ویژگی خوارج را بسیار لطیف و عالی بیان کرده اند: «همانا بدترین مردم هستید؛ تیرهایی در دست شیطانید که از وجود پلیدتان برای زدن نشانه خود استفاده می کند و به وسیله شما، مردم را در حیرت و گمراهی می افکند» (ابن ابی الحدید، 1378، ج8، ص112 ).

به امام حسن میگفتند مذل المومنین

4- چهارم تکفیر و اتهام به دیگران

اوباشی در کسوت متدینین

شهید مطهری نوشتند که خوارج در نهی از منکر دیگران منکر هرگونه منطقی بودند. (مطهری، بی تا، ج4، ص823 و ج 17، ص304). و در بیان این ویژگی خوارج دارند که: "مدعی بودند که همه بد می فهمند و یا هرگز نمی فهمند و همگان راه خطا می روند و اهل جهنم هستند. آنان تنگ نظری خود را به صورت یک عقیده دینی درمی آوردند. . (مطهری، بی تا، ج16، ص325).

امیر مؤمنان علی(ع) روحیه خوارج را چنین توصیف کرده است: «آنان مردانی خشن، بدون اندیشه عالی و احساسات لطیف، مردمی پست، برده صفت و اوباش هستند» (ابن ابی الحدید، 1378، خطبه 238).

5- پنجم جاهل مقصر و نه قاصر

یکی از شاخص های کلیدی خوارج این بود که جاهل مقصر بودند و نه قاصر. به تعبیر دیگر امیرالمومنین بارها به آنها تذکر داده و درباره مشی خطای شان نصحیت کرده بودند، اما هیچ توجهی نشد و همچنان دیگران را هتک حرمت و تکفیر می کردند و کار به جایی رساندند که ولایت امیر را به اسم عدالت و حق گرایی زیر سوال بردند. به سخن دیگر می فهمیدند و می دانستند چه خطایی می کنند و مثل عوام جاهل نبودند و اما حاضر نمی شدند از این راه بازگردند. (براى آگاهى بیشتر ر.ک: خطبه 122 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید/7/219).

عوامل هلاکت مردم

الإمامُ الحسَنُ عليه السلام : هَلاكُ النّاسِ في ثَلاثٍ : الكِبرُ و الحِرصُ و الحَسَدُ ؛ فالكِبرُ هَلاكُ الدِّينِ و بهِ لُعِنَ إبليسُ ، و الحِرصُ عَدُوُّ النَّفسِ و بهِ اُخرِجَ آدَمُ مِن الجَنَّةِ ، و الحَسَدُ رائدُ السُّوءِ و مِنهُ قَتَلَ قابِيلُ هابِيلَ

تَکَبُّر به معنای خودبزرگ‌بینی از رذایل اخلاقی است که قرآن و روایات آن را از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده‌اند. 3نوع است 1.تکبر در برابر خدا، منشأ آن نادانی و گمراهی است؛ همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان

2.تکبر نسبت به پیامبران - تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسان است، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمی‌توانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند

3.و تکبر در برابر دیگر انسان‌ها - نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانسته‌اند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمی‌تواند با اتکا به‌خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و براین‌اساس به دیگری فخر بفروشد .قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران می‌شود و به معصیت می‌انجامد

دلیل تکبر جهل و افراط در حُبِّ نفس است از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا توانایی بر انجام کارهای خاص یکی از بد‌ترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آن‌ها مغرور می‌شود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر می‌گردد. سبب آشکار شدن تکبر حسد و کینه و عُجب و ریا است. به عنوان مثال :

چون ماشین مدل بالا داریم ؛ همیشه حق را به خود می دهیم

چون مغازه ای در بالا شهر داریم ؛ دیگران را تحقیر می کنیم

چون خانه ای در کوچه ای پهن داریم ، خاستگاری که منزلش ، کوچه ای باریکتر است را رد می کنیم

چون مدرک بالایی داریم ؛ کم سوادها را به چشم حقارت می بینیم

چون نماز شب می خوانیم ؛ خود را از دیگران بهتر می دانیم و

ما نباید خود را از دیگران بهتر ببینیم ؛ چه بسا آن شخص گنه کار بعدا توبه کند و عاقبت به خیر شود و ما خدای ناکرده- عاقبت به شر شویم.

جریان حضرت موسی و سگ

در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟ آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟

شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست . اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .

در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: یحیی مغرور نشو که بیچاره میشوی من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم [داستانهایی از ابلیس صفحه ۴۰ به نقل از خزینه الجواهر ۶۴۶]امام صادق (ع): 2نفر وارد مسجد شدند علل الشرائع : ۳۵۴/۱

یَدخُلُ رَجُلانِ المَسجِدَ أحَدُهُما عابِدٌ و الآخَرُ فاسِقٌ، فیَخرُجانِ مِنَ المَسجِدِ و الفاسِقُ صِدِّیقٌ و العابِدُ فاسِقٌ؛ و ذلِکَ أنَّهُ یَدخُلُ العابِدُ المَسجِدَ و هُوَ مُدِلٌّ بِعِبادتِهِ و فِکرَتُهُ فی ذلِکَ، و یَکونُ فِکرَةُ الفاسِقِ فی التَّنَدُّمِ عَلی فِسقِهِ، فیَستَغفِرُ اللّه َ مِن ذُنوبِهِ.

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت:

خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

لطیفه :

شخصی متکبر که برای خود جایگاه مهمی میدید ، در حرم حضرت رضا (علیه السلام) به فکر فرو رفت که من در پیشگاه حضرت چه مقامی دارم،

با خود گفت: اولین کلمه‏ای که یک نفر به من بگوید، نشان دهنده مقام من باشد.

همین طور که ایستاده بودم زنی از کنارم عبور کرد به خیال این که همسر خود من است، گفتم بایست با هم برویم خانه، زن برگشت و به من گفت: خیلی خری. باز شک کردم که همین کلمه نشان دهنده مقام من است، زن برگشت، گفت: شک نکن، خیلی خری!

فرجام متکبران

1.دوری از رحمت خدااعراف 12 قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّغِرین- نساء 36اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا

2. شخص متکبر در دنیا جز خواری نصیبش نخواهد شد:«... حج8 لَهُ فِی الدُّنیا خِزیٌ ونُذیقُهُ یَومَ القِیمَةِ عَذابَ الحَریق

3. به شكل مورچه درآورده مى شوند امام صادق عليه السلام : إنّ المُتَكبِّرينَ يُجعَلُونَ في صُوَرِ الذَّرِّ يَتَوَطَّؤهُمُ النّاسُ حتّى يَفرُغَ اللّه ُ مِن الحِسابِ .حديث

متكبّران به شكل مورچه درآورده مى شوند و مردم آنها را پيوسته پايمال مى كنند، تا آن گاه كه خدا از حساب [بندگان] فارغ شود.

3. جهنم جایگاه اوست زمر 72 اُدخُلوا اَبوبَ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها فَبِئسَ مَثوَی المُتَکَبِّرین

جلوه ي روي پنج تن قاسم ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم

ماهْ رخسار انجمن قاسم سرو خوش قامت چمن قاسم

كيست اين نوجوان؟قرار حسن وارث عزّت و وقار حسن

دُرّ دردانه ي تبار حسن همه جا هست دستيار حسن

حسن خانه ي حسن قاسم پشت خیمه قدم زنان به دعا

داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم تو خودت راضی اش کن از دستم

تو اگر بر دلش بیندازی او به جانبازی ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او در حرم اکبری ندارد او

میرسانم به اشک و شیون و شین دست خط پدر به دست حسین

چون حسین نامۀ حسن برداشت خط او دید و روی دیده گذاشت

قاسم بن الحسن تمنا کرد اذن میدان گرفت و پر وا کرد

کفنی بر تنش عمو پوشاند و نقابی به روی او پوشاند

ای عجب هیئتی عجب کفنی هیبتش هاشمی قَدَش حسنی

و انا بن الحسن که افشا شد لشگر کوفه در تماشا شد

نوجوان و به لشگر افتادن با یلان عرب در افتادن

هرکه از هر طرف تهاجم کرد لاجرم دست و پای خود گم کرد

به دَرَک رفت خصم رسوایش اَزرَقِ شامی و پسرهایش

رزم جانانه اش که غوغا کرد کینه های مدینه سر وا کرد

دور تا دور او گره افتاد در میان محاصره افتاد

نیزه ها بود و ماجرای حسن تیر باران تازه ای به کفن

دشمن از هر طرف که راهش بست زیر نعل ستور سینه شکست

فضائل و مناقب اهل البیت (ع)...
ما را در سایت فضائل و مناقب اهل البیت (ع) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choseinabbasi2 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:45