متن منبر (خوش اخلاقی در خانواده )

ساخت وبلاگ

احکام :گفتگو با نامحرم با شرايط ذيل جايز است:

الف) به قصد لذت و ريبه نباشد.

ب) با صحبت كردن به گناه آلوده نشوند.

ج) خوف افتنان (به فساد افتادن) نباشد.

باید توجه داشت براساس فتوای مراجع

1-صحبت‏كردن با نامحرم به غير ضرورت مكروه است، خصوصاً اگر مخاطب جوان باشد.

2. صحبت كردن با هر كسى درباره هر چيزى از روى شهوت و لذت جايز نيست (مگر با همسر).  

د) خانم‏ ها هنگام صحب كردن صداى خود را نازك و لطيف نكنند. قرآن مى ‏فرمايد:

«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا»

پس به گونه ‏اى هوس ‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.

3. اگر مردى بداند چنانچه با نامحرمى صحبت‏ كند به گناه خواهد افتاد نبايد با او صحبت كند خواه زن به گونه‏ اى صحبت كند كه مرد را به گناه بيندازد يا درباره مطلبى صحبت كند كه مرد به گناه بيفتد.

4. اگر مردى به قصد به حرام انداختن نامحرمى، با او صحبت كند حرام است.

5. رد و بدل كردن سخنان محرّك از طريق تلفن، موبايل، بلوتوث، اينترنت و ... به هر انگيزه‏ اى حرام است.

6. سلام كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر اشكال ندارد.اگر به قصد لذت نباشد و ترس افتادن به گناه وجود نداشته باشد،

 

ارکان شیعه چهار تاست 1بعثت 2غدیر ع3اشورا 3ظهور

«اِنِّی بُعِثتُ لِاُتِمِمُ مَکارِمُ الاَخلاق – من برای کامل کردن مکارم اخلاق برگزیده شده‌ام

برای حُسن خلق و خوش اخلاقی دو معنا بیان شده است:

یک. اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلت‌های پسندیده‌ای که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها می‌آراید.

دو. نرم‌خویى و خوش‌سخنى و گشاده‌رویى‏ با دیگران.

 بنابراین، به کسی خوش اخلاق گفته می‌شود که با گشاده‌رویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد و محبت‌آمیز با مردم روبرو می‌شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش‌رویى برخورد کند.

امام صادق(ع) در تعریف خوش اخلاقی می‌فرماید: «حُسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش‌رویی دیدار نمایی»

مکارم اخلاق چیست؟

  امام صادق (ع) می‏فرمایند: «همانا خداوند متعال مکارم اخلاق را به پیامبران اختصاص داد . پس کسی که مکارم اخلاق در او هست . خدا را بر این نعمت‏بزرگ باید ستایش کند و کسی که مکارم اخلاق ندارد، به درگاه خداوند تضرع نماید و از او درخواست نماید» ، به آن حضرت گفته شد: مکارم اخلاق چیست؟ فرمود: مکارم اخلاق عبارت است از: پاکدامنی، قناعت، صبر، شکر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، راستگویی، نیکوکاری، ادای امانت، یقین، حسن اخلاق و جوانمردی

پیامبر اکرم نمونه کامل اخلاق

خداوند کریم، اخلاق نیکوی پیامبر را عنایتی از جانب خویش می داند و می فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. (آل عمران:159)

خوش رفتاری با کافران و مجرمان

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با کافران و مجرمان نیز رفتار پسندیده ای داشت. به این امید که ملایمت در آنان اثری سازنده داشته و در هدایت و نجات آنان مؤثر باشد و نرمی گفتار و رفتار سبب شود از عقیده باطل یا کار ناپسند خود، دست بردارند و اصلاح شوند. خدای متعال هنگام فرستادن حضرت موسی علیه السلام و برادرش هارون به سوی فرعون، به آنان دستور می دهد:

اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی. (طه: 43 و 44)

امام علی علیه السلام نیز خوش خلقی را سبب وسعت روزی می داند و می فرماید: «فی سِعَةِ الْأَخْلاقِ کُنُوزُ الْأَرْزاقِ؛ گنجینه های روزی در نرم خویی و گشاده رویی است».

بهتر است پيش از آنكه زن و شوهر لقب و عنوانى پيدا كنند؛ يعنى سالهاى اول ازدواج كه هنوز دكتر و مهندس و حاجى نشده اند و يكديگر را به اسم كوچك يا نام فاميل مى خوانند، چاشنى محبتى بر آن بيفزايند و مثلا «حسين جان و مريم جان» بگويند يا «على آقا و زهرا خانم» صدا زنند.

صدا زدن به اسم تنها توهين آميز است و توهين آميزتر آنكه مردى مثلا نامش ابوالحسن يا ابوالقاسم باشد و همسرش او را به نيمه اول اسمش صدا زند.

ممكن است بگوييد كه اگر ميان زن و شوهر خلوص و صفا باشد، اين نامها توهين به حساب نمى آيد و مانعى ندارد.

ميگويم، درست است در آن صورت توهين نيست و مانعى ندارد، ولى مانند آقا جان و خانم جان، ايجاد محبت نمى كند، و چون اسلام به همه مسلمين مخصوصا به زن و شوهر درس محبت مى دهد، سفارش مى كند: مخاطب را به نامى بخوان و با كلمه اى صدا بزن كه او را خوشتر و دوست تر آيد. 

شايد بعضى از مردان كه داراى عنوان حاجى و رئيس و دكتر و مانند آن هستند از همسرشان شنيدن اين عناوين را دوست نداشته باشند و كلمه «احمد جان» را مثلا از او بهتر بپسندند؛ در آنصورت همسر بايد همان كلمه يى را بگويد كه او بيشتر دوست دارد، همچنين نامها و عناوين از لحاظ زشتى و زيبايى و خوش آمدن و بد آمدن همسر، در خلوت يا پيش مردم فرق مى كند در شهر يا روستا فرق مى كند. در لغات و زبانهاى مختلف فرق مى كند.

جانم به فداى پيغمر اسلام صلوات الله عليه كه معيارى ثابت و غير قابل تغيير، براى ايجاد محبت بيان مى كند و مى فرمايد:

او را به نام و عنوانى بخوان كه خوشترش مى آيد. بعضى از مردان عناوين شعرى جالبى انتخاب كرده، همسر خود را به آن عنوان صدا ميزنند، مانند «امانت خدا» در آينده خواهيم گفت كه پيغمبر و اميرالمومنين صلوات الله عليهما فرموده اند كه زنان امانت خدا هستند نزد مردان. پيداست كه زن از شنيدن اين عنوان احساس افتخار مى كند و مرد هم به وظيفه سنگين خود كه نگهدارى امانت الهى است متوجه مى شود.

بعضى از مردان عارف و ظريف را ديدم كه همسر خود را به عنوان «ولى من، سرپرست من» صدا ميزند، يا زنى شوهرش را به عنوان «آقای من» مى ناميد. همه مى دانند و خود زن و شوهر هم مى دانند كه اين عناوين پوششى از مزاح و ظرافت، روى واقع و حقيقت دارد. با وجود اين شنونده احساس افتخار مى كند و ميان زن و شوهر گرمى و صفا و محبت و وفا ايجاد مى شود و از دستورات شرع مقدس دانسته ايم كه او مى خواهد همواره تنور عشق و محبت و صفا ميان زن و شوهر گرم باشد. البته مى بايست عارفان روشن دل، در برابر مقدس نمايان كج انديش، همسر خود را به اين عناوين صدا نزنند، آنها مى توانند - و اسلام هم مى خواهد كه - در خلوت همسر خود را به عنوان، «دلبر، عزيز، جان و روان» و ظريفتر و لطيفتر از اينها بخوانند و اگر شنونده خوشش آيد علاوه بر اينكه مانعى ندارد، پيغمبر اسلام هم بيشتر خوشش مى آيد.

خود آن حضرت يكى از همسرانش را كه جوانتر بود «حميرا» مى ناميد. حميرا را مى توان به گل سرخ يا «سرخك عزيزم» ترجمه نمود، اگر چه لطافتى را كه در كلمه «حميرا» هست با هيچ تعبيرى در فارسى نمى توان بيان كرد. 

دليل

1- (ثَلاثٌ يُصَفّيْنَ لَكَ وُدَّ أَخِيكَ: أنْ تُسَلِّمَ عَلَيهِ إِذَا لَقِيْتَهُ، وتُوَسِّعَ لَهُ في المَجْلِسِ، وتَدْعُوَهُ بِأَحَبِّ أَسْمَائِهِ إِلَيهِ).

سه چيز است كه دوستى مسلمان را با مسلمان ديگر، صافى و خالص كند:

1- هنگامى كه او را ملاقات مى كند، با خوشرويى با وى برخورد نمايد.

2- زمانى كه خواست كنار او بنشيند برايش جا باز كند.

3- به بهترين نامى كه دوست دارد، او را صدا زند.

اين روايت مانند تمام روايات و احاديث ديگرى كه روابط اجتماعى مسلمين را بيان مى كند، هدفش يا يكى از اهدافش اين است كه ميان مسلمين، الفت و محبت ايجاد شود و بسيار روشن است كه ايجاد الفت ميان زن و شوهر لازم تر و ضرورى تر از ساير مسلمين است و عواقب وخيم تخلف از اين دستور براى زن و شوهر، شديدتر و دردناكتر از ديگران است. 

دليل ديگر ما در اين مورد قضاوت روشن و صريح عقل است كه در زندگى مشترك همسران، محبت و صفا و صميميت و يكرنگى لازم است، و صدا زدن دوست را به نامى كه مطلوب و محبوب او است، ايجاد محبت مى كند و قضاوت عقل در مقام ارزش و اهميت، مقدم بر شرع است، زيرا ما شرع اسلام را به حكم عقل پذيرفته ايم. چون آنرا تامين كننده سعادت، دنيا و آخرت و پاسخ دهنده نيازهاى مادى و معنوى و جسمى و روحى خود يافته ايم و در مقام مقايسه با اديان ديگر، به قضاوت عقل سليم خويش اسلام را كاملتر و جامعتر يافته ايم، بنابراين، عقل و اسلام برادر يكديگرند و عقل برادر بزرگتر است. 

در تفسیر نورالثقلین جلد پنجم آمده : امام علی (علیه السلام) فرمودند:روزی جبرائیل (علیه السلام) نزد حضرت آدم (علیه السلام) آمد و گفت: خداوند بلند مرتبه فرموده است:از این سه چیز :

1-عقل

2-حیاء

3-دین

یکی را انتخاب و بقیه را رها کن.

آدم (علیه السلام) گفت:عقل را انتخاب می کنم

جبرائیل(علیه السلام) رو به حیاء و دین کرد وگفت: از آدم جداشوید.

آنها در پاسخ گفتند: خداوند متعال به ما فرمان داده که از عقل جدا نشویم وهر کجا عقل باشد ما نیز آنجا هستیم.

مردی به خدمت پیامبر اکرم (ص) مشرف شد و در مقابل آن حضرت ایستاد و پرسید: «یا رسول الله دین چیست؟» فرمود: «حسن خلق‏» پس به جانب راست آن حضرت آمده و به عرض رسانید: «یا رسول الله دین چیست؟» حضرت فرمود «حسن خلق‏» ، پس به جانب چپ آمده همان سؤال را تکرار کرد و همان جواب را شنید . پس در عقب آن حضرت ایستاد و باز همان را پرسید: حضرت به جانب او توجه نمود و به او خطاب کرد که آیا متوجه نمی‏شوی که دین آن باشد که غضبناک نشوی و با خلق خدا درشتی نکنی؟

قال الحسن عليه السلام:

«إِنَّ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ؛ به درستى كه برترين نيكى، خوش خلقى است.»

 

سيره نيكان :

امام صادق عليه السلام غلامى داشت كه در خانه ايشان خدمتكار بود؛ اما زبان عربى را خوب نمى دانست. روزى امام او را براى رساندن پيغامى نزد كسى فرستاد. غلام رفت و پس از مدتى بازگشت. امام نتيجه را از او پرسيد؛ ولى غلام هر چه كرد نتوانست چيزى بگويد و مدتى امام را منتظر نگه داشت. «صيقل» يكى از ياران امام صادق عليه السلام كه در آنجا حضور داشت، وقتى لكنت زبان غلام و ناتوانى او را در بيان پاسخ ديد، پيش خود پنداشت كه حتماً امام در اين لحظه خشمگين شده، او را سرزنش مى كند؛ ولى ديد امام با نهايت آرامش و خوش خلقى به غلام نگريست و فرمود: «اگر زبانت ناتوان و عاجز است، دلت توانا و گوياست و اگر زبان ناتوانى دارى، دلى آكنده از ايمان، از آنِ توست.»

 قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

«إِنَّ الْخُلْقَ ذَهَبَ بِخَيْرِ الدُّنْيا وَالآْخِرَةِ؛ خوش خلقى، خير دنيا و آخرت را مى آورد.»

هر يك از زن و شوهر بايد همسر خود را به نامى صدا كند كه او بيشتر دوست دارد و خوشترش مى آيد، چه اسم كوچك باشد و يا نام خانوادگى، يا القاب مذهبى و عناوين اجتماعى. 

اخلاق هدايت بخش: 

خانواده اى يهودى در همسايگى امام حسن مجتبى عليه السلام در مدينه مى زيست. ديوار خانه امام كه چسبيده به خانه آنان بود، شكافى برداشته، نجاست به ديوار خانه امام سرايت كرده بود. مرد يهودى نيز از اين مطلب آگاهى نداشت. روزى زن او براى كارى به خانه امام آمد و شكاف ديوار و وضع بد آن را ديد. او به خانه خود رفت و جريان را براى همسرش تعريف كرد. مرد يهودى از اينكه امام عليه السلام در اين مورد چيزى نگفته بود، شرمنده شد و نزد آن حضرت آمد و از ايشان پوزش طلبيد. امام فرمود كه اشكالى ندارد و از جدش رسول خداصلى الله عليه وآله شنيده كه بايد به همسايه احترام گذاشت. مرد با ديدن رفتار خوش امام، دست زن و بچه خود را گرفت، نزد امام آمد و همگى مسلمان شدند.

قال الصادق عليه السلام:

«مَا يَقْدَمُ الْمُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَمَلٍ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ؛مؤمن هيچ عملى را پس از انجام واجبات، نزد خداوند مقدّم نمى دارد، كه به اندازه خوش خلقى با مردم نزد خداى متعال محبوب باشد

توسل :

پيشوايان دين ما خوش خلق ترين مردم بودند؛ به گونه اى كه با رفتار رأفت انگيز و مهرورزانه خويش سبب تغيير رويه گناهكاران و پى بردن آنان به اشتباهشان مى شدند. بر اين مبنا، نوشته اند: زنى در كنار خانه خدا مشغول طواف بود. چشم جوانى هوسباز به او افتاد و شيطان او را تحريك نمود. جوان خود را به زن نزديك كرد و در نتيجه وسوسه هاى شيطانى دست خود را به دست زن رساند. قهر خداوند سبب شد كه دست جوان به دست زن چسبيد؛ به گونه اى كه همه مردم متوجه شدند. همهمه اى برپا شد و مردم ازدحام كردند. داستان را به اطلاع حكمران مكه رسانيدند و آن دو را نزد وى بردند. جمعى از قضات شهر جمع شدند تا در مورد حكم جوان تصميم بگيرند.

حكمها صادر گرديد و قرار شد تا دست جوان قطع شود. جوان با شنيدن اين حكم به التماس و زارى افتاد كه دست او را قطع نكنند. گريه شديد و التماس جوان سبب شد تا شخصى بگويد: ببينيد آيا كسى از اولاد محمدصلى الله عليه وآله حضور دارد يا خير؟ پاسخ دادند: آرى، حسين بن على عليهماالسلام در مكه به سر مى برد. حكمران مكه شخصى را سراغ امام فرستاد تا بين آن دو نفر حكم كند.

وقتى آن حضرت در مجلس حاضر گرديد، ابتدا مهربانانه به نصيحت و پنددهى جوان پرداخت؛ به گونه اى كه جوان شرمگين شد و سرش را پايين انداخت و به گناه خود اقرار نمود؛ اما امام با خوش خلقى تمام بدون اينكه او را سرزنش كند، وقتى ديد كه جوان بيدار شده و از اشتباه خود شرمسار است، دست به دعا برداشت و شروع به دعا نمود كه ناگاه دست جوان از دست زن جدا شد. حكمران مكه گفت: اى اباعبدالله! آيا او را بدانچه انجام داده است، عقوبت نكنيم؟ امام مهربانانه پاسخ فرمود: «خير [ديگر لازم نيست ].» جوان با ديدن اين نيكى بزرگ و بى بديل امام به گريه افتاد و از خدا خواست كه بتواند آن رفتار نيكو و كريمانه را جبران نمايد؛ اما اين شخص همان كسى بود كه در كربلا به «جَمّال» يا «ساربان» مشهور شد. اودر شب يازدهم محرم، پس از شهادت امام، دست ايشان را قطع نمود.

گم شده بودم با تو پیدا شدم

اومدی و صاحب بابا شدم

منم سه ساله ات بابا جا نخور

فقط یه كم شبیه زهرا شدم

بابایی -تو كه دق مرگم كردی

بابایی- بگو كی بر می گردی

كی گفته من- یه دختر اسیرم

خواب خوش و- از شامیا می گیرم

من به نما-یندگی از بچه ها

دور سرت- می گردم و می میرم

بابایی،بابایی

بابا،دخترت از دنیا بریده

بدون تو خوشی ندیده

ببین همه موهام سفیده

بابا ،این دلم افروخته بابایی

چشام به در دوخته بابایی

خیلی دلم سوخته بابایی

بابا ، من و تو غم نشوندن

دل من و شكوندن

با آتیش تو خیمه

دامنم و سوزوندن

عموم كجاست ببینه

عموم كجاست ببینه

چی بر سرم آوردن

حق بده تا بمیرم

معجر منو بردن

بابا مگه نگفتی بر می گردم

بیا می خوام دورت بگردم

عمه رو خیلی خسته كردم

بزرگان من و ببخشن،: فجاؤا بالرأس الشریف و هو مغطى بمندیل سر رو گذاشتن جلوش،یه پارچه رو سر،پارچه رو زدن كنار،دید یه سر بریده جلوش گذاشتن،با تعجب نگاه كرد، ما هذا الرأس این سر كیه؟نامرد گفت:قال رأسُ اَبوك ،این سر بابات ِ،تا نگاش به سر باباش افتاد،تا فهمید سر باباش ِ، فانكبت علیه تقبله و تبكى و تضرب على راسها و وجهها حتى امتلاء فمها بالدم دیدن محكم با دست میكوبه تو صورتش،رو لباش میزنه،دو دستی میزد رو سرش، تو بابای منی. اینقدر زد،صورتش ،دهانش خونی شد،سر رو نگاه كرد،گذاشت تو بغلش،یه نگاه به محاسن كرد، كلما مسحت الدم من شیبه احمر الشیب كما كان اول مرة هر چی خونها رو پاك میكرد با دستش،میدید دوباره محاسن خونی میشه،این خون تازه چیه،هرچی محاسنت رو پاك میكنم،....وای......حسین......،تازه اینجا اولین جمله ی بی بی است،تازه اولین خطاب به باباست، مقتل اینجا یه جمله آورده، یا ابه من جز رأسك...... یا ابى و من ارتقى من فوق صدرك قابضا لحیتك،بابا چه كسی جرأت كرده رو سینه ات بشینه،محاسنت رو تو دست بگیره،از این جمله ی رقیه میشه برداشت كرد،این دختر بالای گودال دیده،دیده والشمر جالسٌ علی صدره،داد بزن حسین......یه جمله از دردای خودش نگفته،ببین به بابا چی میگه، یا ابتاه من لنساء الثاكلات، بابا با این زنهای جوون مرده چه كنیم؟ یا ابتاه من للعیون الباكیات با این چشم های پر از اشك چه كنیم؟ یا ابتاه من للشعور المنشورات، با این موهای پریشون چه كنیم؟بعد یه نگاه كرد جمله اخری آدم و میكشه،صدا زد : یا ابتاه لیتنى كنت قبل هذا الیوم عمیاء ای كاش دخترت كور می شد،نمی دید،سرت رو این طوری جلوم بذارن، حالا فرج امام زمان(عج) بگو حسین.... آی جاموندهای از قافله ی شهداء،رقیه ی ثابت كرد هر كه از قافله جا بمونه،آخرش به قافله می رسه،به اربابش میرسه،رقیه هم تو بیابون از قافله جا موند،اما اول كسی كه سر بابا رو بغل كرد.

فضائل و مناقب اهل البیت (ع)...
ما را در سایت فضائل و مناقب اهل البیت (ع) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choseinabbasi2 بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 10:00