متن خطبه امام سجاد علیه السلام

ساخت وبلاگ

شناسنامه امام سجاد علیه السلام

نام مبارک : على ( ع )

کنیهء شریف : ابومحمد- ابوالحسن

 القاب مبارک : زین العابدین- سید الساجدین

 نام پدر بزرگوارش : حسین بن على ( ع )

نام مبارک مادرش : علیا مخدره شهر بانو (شاه زنان)

تاریخ ولادت : 5 شعبان سال 38 ه‍ . ق

سال شروع امامت : 61 ه‍ . ق

سن شروع امامت 22

مدت امامت : 35 سال

مدت عمر مبارک : 57 سال

تاریخ شهادت :دربین علماء اختلاف است ومشهور آن است که دریکی از سه روز است:12 محرم یا 18 محرم یا 25 محرم سال  95 ه‍ .

علت شهادت : خوراندن زهر توسط ولید بن عبد الملک یا هشام بن عبدالملک

محل دفن : مدینه منوره قبرستان بقیع

تعداد فرزندان : 11 پسر و 4 دختر

دوران زندگي : در دو بخش : 1- 22  سال با پدر2- 35 سال عصر امامت خود

خلفاي زمان : پنج نفر از يزيد تا وليدبن عبدالملك (ششمين خليفه اموي)

به اين ترتيب : 1- معاوبه بن يزيد 2- يزيد 3 - مروان بن حكم 4- عبدالملك بن مروان 5- وليد بن عبدالملك

چرا امام، «سجاد» لقب يافت؟(علل الشرايع، ص 88)

امام باقر عليه السلام فرمود:

    پدرم، هيچ يک از نعمت هاي الهي را ياد نمي کرد، مگر آنکه سر به سجده مي نهاد.

    هيچ حادثه ناگواري از او رد نمي شد، جز آنکه سجده مي کرد.

    هيچ نيرنگ حيله گري از او دفع نمي گرديد، مگر آنکه سر به سجده مي نهاد.

    از هيچ نماز واجبي فراغت نمي يافت، مگر اينکه به سجود مي رفت.

    هرگز موفق به اصلاح و آشتي بين دو نفر نمي شد، جز آنکه سجده شکر به جاي مي آورد.

نشانه هاي سجود در تمام اندام سجده اش آشکار بود. از اين رو ايشان را «سجاد» ناميدند .

حوادث مهم عصر امام

شهادت حضرت علی ع – امام حسن ع امام حسین ع

  قيام توابين به رهبري سليمان بن صرد خزاعي.

  قيام مدينه به رهبري عبدالله بن حنظله غسيل الملائکه (واقعه حره).

    سنگباران و آتشباران کعبه معظمه توسط نظاميان يزيد.

    قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي.

 

مهم ترين اقدامات امام عليه السلام

یک: زنده نگه داشتن یاد و نام نهضت عاشورا و امام حسین(ع)؛

بعد از عاشورا دشمنان و بنی أمیه سریعا وقایع را تحریف کردند و شهادت امام حسین(ع) را خواست و جبر خدا اعلام کردند! اینجا بود که حضرت با اقداماتشان سعی در روشن گری و حفظ نهضت عاشورا داشتند. برای مثال: نوشته روی انگشتر حضرت سجاد(ع) "العزه لله" بود که بعد از عاشورا دستور دادند انگشتری جدید ساختند و روی آن نوشتند: "شقی قاتل حسین بن علی(ع)" این خودش شد یک علامت برای زنده نگه داشتن یاد عاشورا.

گریه بسیار می کردند؛ آب می دیدند گریه می کردند، رود می دیدند گریه می کردند، غذا می دیدند گریه میکردند و علت گریه شان را هم اعلام میکردند

کیسه ای داشتند زرد رنگ که خاک کربلا در آن بود و بعد هر نماز بر آن سجده می کردند.

دوم: تربیت شاگردان بسیار نظیر أبو حمزه ثمالی. با اینکه کلاس های ایشان یک نفره و دو نفره بود اما در طول امامت خود اینقدر شاگرد تربیت کردند تا جایی که حلقه اول شاگردان امام محمد باقر و امام صادق(ع)، از شاگردان ایشان بودند.

سوم: فرهنگ دعا و معارف اسلامی را تبیین کردند. صحیفیه سجادیه زبور آل محمد(ص) است. از آن غفلت نکنیم.

این صحیفه ای که معمول است و میبینیم فقط 54 دعا است و الان صحیفیه دوم و سوم و چهارم را در تکمیل آن منتشر کرده اند که بالغ بر 257 دعا است. که همه آن ها هم با درود و صلوات بر محمد و آل محمد(ص) آغاز شده است.

چهارم: مبارزه و برخورد با حکام زمان خود. در قالب خواندن خطبه های حماسی

یزید برای اعلان پیروزی خودش مردم را در مسجد اموی جمع کرده بود مسجدی که بیش از پانزده هزار متر مربع گنجایش دارد جای سوزن انداز نبود

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

 

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.

يزيد ملعون به خطيبي دستور داد تا بر بالاي منبر رود و مردم را ....

أَنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِمِنْبَرٍ وَ خَطِيبٍ- لِيُخْبِرَ النَّاسَ بِمَسَاوِي الْحُسَيْنِ وَ عَلِيٍّ ع وَ مَا فَعَلَا-

يزيد ملعون به خطيبي دستور داد تا بر بالاي منبر رود و مردم را به قبايح سيدالشهداء عليه‏السلام و پدر بزرگوارش و افعال آنان (!!) مطلع نمايد.

فَصَعِدَ الْخَطِيبُ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ أَكْثَرَ الْوَقِيعَةَ فِي عَلِيٍّ وَ الْحُسَيْنِ- وَ أَطْنَبَ فِي تَقْرِيظِ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ لَعَنَهُمَا اللَّهُ- فَذَكَرَهُمَا بِكُلِّ جَمِيلٍ قَالَ

آن خطيب ملعون بر بالاي منبر رفت و ناسزاي بسياري به اميرالمؤمنين عليه‏السلام و سيدالشهداء عليه‏السلام گفت و معاويه و يزيد را بسيار مدح کرد، خدا دهنش را بشکند.

فَصَاحَ بِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ- وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَيْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ- بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَّوأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ-

چون جناب امام زين‏العابدين عليه‏السلام اين صحنه را مشاهده نمود، فرياد زد:

«و يلک أيها الخطيب! اشتريت مرضات المخلوق بسخط الخالق؟»؛

واي بر تو! [اي خطيب!] خشم خدا را به رضاي مخلوق اختيار کردي، و خدا را به خشم درآوردي، جاي خود را در جهنم مهيا دار.

ثُمَّ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع- يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ- فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِيهِنَّ رِضاً- وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِيهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ-

پس فرمود: اي يزيد! رخصت ده تا بر اين چوب‏ها بالا روم و کلمه‏اي چند بگويم که موجب خشنودي خداوند عالميان و اجر و ثواب حاضران باشد.

و به روايت سيد بن طاووس رحمه‏الله: اين شعر را که يکي از دوستان، در مدح اميرالمؤمنين عليه‏السلام گفته، خواندند:

أعلي المنابر تعلنون بسبه 

و بسيفه نصبت لکم أعوادها

شما بر بالاي منبرها اميرالمؤمنين عليه‏السلام را لعن مي‏کنيد و حال آن که اين منابر به شمشير او برپا شده واگر شمشير او نبود، منبر و محرابي برپا نمي‏شد.

فَأَبَى يَزِيدعَلَيْهِ ذَلِكَ فَقَالَ النَّاسُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ-

آن ملعون قبول نکرد

و قالوا الناس ائْذَنْ لَهُ فَلْيَصْعَدِ الْمِنْبَرَ فَلَعَلَّنَا نَسْمَعُ مِنْهُ شَيْئاً- فَقَالَ إِنَّهُ إِنْ صَعِدَ لَمْ يَنْزِلْ- إِلَّا بِفَضِيحَتِي وَ بِفَضِيحَةِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ-

اهل مجلس التماس کردند که او را رخصت ده، مي‏خواهيم سخن او را بشنويم.

فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا قَدْرُ مَا يُحْسِنُ هَذَا-

گفتند: به اين کودکي چه مي‏تواند کرد؟ و چه مي‏داند؟

فَقَالَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً-

يزيد گفت: او از اهل بيتي است که در شيرخوارگي به علم و کمال آراسته شده‏اند. اگر بر منبر رود، فرود نمي‏آيد تا آن که من و آل‏سفيان را رسوا نمايد. آن ملعون قبول نکرد.

قَالَ فَلَمْ يَزَالُوا بِهِ حَتَّى أَذِنَ لَهُ-

اهل مجلس التماس کردند که او را رخصت ده،و سپس یزید اجازه داد

فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ

فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَةً أَبْكَى مِنْهَا الْعُيُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ- ثُمَّ قَالَ

اهل مجلس اصرار کردند تا رخصت داد، چون آن حضرت بر بالاي منبر رفت، حمد و ثناي الهي کرد، چنان خطبه‏اي خواند که دل‏ها را ترسانيد و ديده‏ها را گريانيد. پس فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ- أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ- وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ-

 ايها الناس! خدا شش خصلت به ما داده و به هفت فضيلت ما را بر ساير خلق زيادتي داده: به ما علم، حلم، جوانمردي، فصاحت، شجاعت و محبت در دل‏هاي مؤمنان را عطا کرده؛

 

پس از ثنای خداوند و نعت پیغمبر

به خلق داد ندا آن امام جنّ و بشر

که ای تمام خلایق بزرگ و کوچک شام

خدای داده به ما شش جلال و هفت مقام

هر آنچه داده به ما ذات قادر متعال

کمال و علم و فصاحت، شجاعت است و جمال

هماره سینه ی پاکان به نور ما رخشید

خدا محبّت ما را به مؤمنین بخشید

وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً- وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ- وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ

و ما را فضيلت داده که: از ماست نبي مختار محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم و صديق اکبر علي مرتضي عليه‏السلام و از ماست جعفر طيار که با ملائکه پرواز مي‏کند و از ماست اسدالله الرسول و از ماست اين دو سبط اين امت. [و از ماست مهدي عليه‏السلام اين امت].

محمّد (ص) عربی ختم الانبیا از ماست

علی ولیّ خدا شاه اولیا از ماست

زماست جعفر طیّار و حمزه شیر خدا

که گشته بود ملقّب به سیّد الشّهدا

حسن، حسین دو سبط پیامبر از ماست

امید عترت مهدیِّ منتظَر از ماست

مرا اگر نشناسید با شما گویم

که کیست جدّ و پدر، چیست نام نیکویم

مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي- وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي-

هر که مرا مي‏شناسد که مي‏شناسد و هر که مرا نمي‏شناسد، خود را به او معرفي مي‏کنم، تا بشناسد.

أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى- أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا- أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا- أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى- أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى- أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى- أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى-

منم فرزند مکه و مني، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آن که زکات را به رداي خود برداشت و به فقرا بذل کرد، منم فرزند بهترين ازار و رداپوشيدگان. منم فرزند بهترين طواف و سعي‏کنندگان، منم فرزند بهترين حج‏کنندگان،

عزیز مکّه و دُردانه ی منایم من

سلاله ی حرم و زمزم و صفایم من

منم سلاله ی آن سروری کز امر خدا

بلند کرد حجر را زجا به دست و ردا

منم عزیز گرامی ترین طواف کنان

که گفت تلبیه حجّ کرد بهتر از همگان

أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ- أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى- أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى- أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى  فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏- أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ- أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى- أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَىأَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى-

منم فرزند کسي که بر براق سوار شد و به هوا پرواز کرد، منم فرزند آن که در يک شب از مسجدالحرام تا مسجد اقصي سير کرد، منم فرزند آن که جبرئيل او را به سدرة المنتهي رسانيد، منم فرزند آن که در مقام قرب الهي؛ به مقام «قاب قوسين أو أدني» رسيد.منم فرزند آن کسی که خدای جلیل به او وحی کرد آنچه را وحی کرد – منم فرزند خاتم الانبیا محمدمصطفی

منم سلاله ی آن رهبر بلند وقار

که شد زامر خداوند بر براق سوار

به سوی اقصی زمکّه یافت خروج

وزآن مقام به اوج فلک گرفت عروج

منم سلاله ی آنکس که برد جبراییل

به اوج سدره اش از امر ذات ربّ جلیل

منم سلاله ی آن پیشوای اهل نیاز

که با ملائکه ی آسمان گذارد نماز

منم سلاله ی آن شهریار کشور دل

که وحی گشته زسوی خدا بر او نازل

مرا سلاله ی پاک محمّدی خوانند

مرا عزیز دل مرتضی علی خوانند

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ- حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ- وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ- وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ- وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ

من پسر آن کسیم که گردن گردنکشان را زد تا کلمه توحید استوار بماند

پسر آقائی هستم که با دو شمشیر جنگید، با دو نیزه نبرد کرد، در جنگ احد شمشیرش شکست جبرئیل از بهشت براش شمشیر آورد ( لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار ) دو مرتبه هجرت کرد یکی به شعب ابی طالب یکی به شهر یثرب ، دو مرتبه بیعت کرد یکبار در مکه در هنگام کفره یکبار در مدینه در تحت شجره  در جنگ بدر و حنین مشرکان را به خاک و خون کشید و یک آن هم از یاد خدا غافل نشد

منم سلاله ی آنکس که بین هر دو سپاه

رساند بینی اشرار را به خاک سیاه

همان کسی که به اثبات خالق دادار

گرفت با دم تیغش زکافران اقرار

منم سلاله ی آن شیر قادر متعال

که با دو نیزه دو شمشیر کرده است قتال

منم سلاله ی آنکو دوبار هجرت کرد

دوبار هجرت وهم او دوبار بیعت کرد

منم عزیز کسی کو به تیغ شعله فروز

به جنگ بدر و به جنگ حُنین شد پیروز

همان ولیِّ خداوند قادر دادار

نگشت یک مژه بر هم زدن به شرک دچار

أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ- وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ- وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ- وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ- رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

من پسر صالح مومنانم . من پسر وارث پیغمبرانم . من پسر قلع و قمع کننده ملحدانم . من پسر نور مجاهدانم . من پسر زینت عبادت کنندگانم . من پسر تاج سر گریه کنندگانم . من پسر اون کسیم که صبرش از همه بیشتره میخواد بگه ریسمان به گردنش انداختند صبر کرد . خونه ش و آتیش زدند صبر کرد سیلی به صورت همسرش زدند صبر کرد محسنش و کشتند صبر کرد وااااای.نه تنها فاطمه فرباد میزد که زینب از غریبی داد میزد میان کوچه دیدم علی را میکشیدند علی را میکشیدند علی مظلوم علی مظلوم علی مظلوم من پسر بهترین شخص از خاندان آل یاسینم که عالی ترین نماز را اقامه کرد.

منم که وارث پیغمبران بود جدّم

منم که راهبر مؤمنان بود جدّم

به تیغ، ریشه کن خیل مشرکین گردید

امیر کشور اسلام و مسلمین گردید

چراغ دیده ی اهل جهاد بود علی

هماره زینت کلِّ عباد بود علی

منم عزیز دل افتخار بَکّایین

زصابرین جهان بود بردبار ترین

به پیشگاه خداوندگار عزّوجل

زاهل بیت نبی بود در نماز افضل

أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ- الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ- وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ- وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ- وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ-

من پسر آن کسیم که جبرئیل تاییدش کرد و میکائیل کمکش کرد . بربالهای جبرئیل نام پدرم نقش بسته است . در غزوه احزاب در کندن خندق اون کسی که که به جدم کمک میکرد میکائیل بود پسر آقائی هستم که از حریم مسلمین حمایت کرد در جنگهای جمل و صفین و نهروان با دشمنان مقاتله کرد من پسر آن آقای مجاهدی هستم که دشمنان او ناصبی هستند من پسر سرافراز ترین فرد قریشم که تا کنون بر زمین راه رفته است

منم سلاله ی پاک مؤّید جبریل

که بود یاور او در نبرد میکاییل

منم عزیز دل حامی مسلمانان

که بود در همه احوال یاور آنان

به تیغ عدلش با خیل مارقین جنگید

به ناکثین زد و با خیل قاسطین جنگید

منم سلاله ی نیکوترین امام قریش

که بود برتر و بالاتر از تمام قریش

وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن الْمُؤْمِنِينَ- وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ- وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ- وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ- وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ- سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ- أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ- صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ- قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ-

من پسر اول کسی هستم که دعوت خدا و رسولخدا را اجابت فرمود من فرزند اولین کسی هستم که به پیامبر ایمان آورد، ده ساله بود وقتی پیامبر از کوه حرا به زیر آمد فرمود به من ایمان بیاور پدرم فرمود  حالا ایمان بیاورم در حالیکه ده سال پیش وقتی مقابل کعبه قنداقه ام را به شما سپردند به شما ایمان آوردم ،. بازم اسمش و نمیبره من پسر شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان است .

زبان حکمت عابدان است ناصر دین خداست ولی امر خداست بستان حکمت خداست پرچمدار علم خداست. اوجوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محکم و استوار و عزمى راسخ بود منم سلاله ی اوّل کسی که مؤمن بود

ره خدا به کنار پیامبر پیمود

زمسلمین همه سبقت گرفت در ایمان

ستم گران را برداشت تیغ او زمیان

منم سلاله ی مردی که تیر داور بود

همیشه حامل علم خدای اکبر بود

أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً- وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً-

أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ- وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى- وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ- لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ- مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ- أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا- وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ- وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ- ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ-

از همگان شجاعتر و پرجرئت تر، قوی تر وشجاعتر و دلیرتر. محکم تر و  خلل نپذیر تر

شیر دلاوری که درجنگها در هنگام نزدیک شدن پیشتازان جنگ و بهم خوردن نیزه ها همانند خورد کردن سنگ آسیا کافران را  خورد میکرد و مثل طوفان تفنده که خارو خاشاک را در هم میکوبد کافران را در هم میکوبید وآنها را متفرق میکرد شیر حجاز است یکه سوار عراق است مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى  است، یعنی در همه این صحنه‏ها حضور داشته است  هم اهل  مکه است  هم  اهل مدینه هم در مسجد خیف با پیامبر بیعت کرده  هم در عقبه  پیمان نامه  یاری پیامبر را امضا فرموده هم در جنگ احد حاضر شده  هم در بیعت شجره  بوده است هم از مهاجرین است هم آقای عرب است ،پهلوان میدان جنگ است وارث مشعرین است بابای حسنین است اینهایی که گفتم جد من است اسمش هم علی بن ابی طالب است .

منم سلاله ی مردی که تیر داور بود

همیشه حامل علم خدای اکبر بود

سخی، بزرگ، جوانمرد، ابطحی، زیبا

صبور و سیّد و صّوام بود و پاک و رضا

درید ریشه ی اصلاب کفر را از هم

گسیخت یک سره شیرازه های ظلم و ستم

به سان شیر ژیان با اراده ای محکم

در آن میانه که می خورد نیزه ها بر هم

به دشمنان خداوند حمله ور گردید

چو دانه در وسط آسیابشان کوبید

به رزمگاه عراق و حجاز شیر نبی

که مکّی و مدنی بود خیفی و عقبی

نمود ماه جمالش هماره جلوه گری

مهاجری احدی بود و بدری و شجری

به دودمان عرب مقتدا و رهبر بود

که از جلال و شرف وارث دو مشعر بود

یگانه شیر الهی به فتح بدر و حنین

ابوالائمّه ولیِّ خدا ابوالحسنین

کسی که این همه دارد جلال و فضل، علی است

امام خلق و ولیِّ خدای لم یزلی است

فضَجَّ النَّاسُ ضَجَّا صدای ناله مردم بلند شد همه میگفتند وای بر ما نکنه اینها بچه های فاطمه باشند ایکاش مادرش رو هم معرفی میکرد.

ثُمَ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ- أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ 

من  فرزند فاطمه‏ي زهرایم، من فرزند سيده‏ي بانوان عالمم، من فرزند خديجه کبري یم

منم سلاله ی زهرا شفیعه ی دو سرا

امینه فاطمه امّ الائمّة النّجبا

زگریه کرب و بلای دوباره بر پا شد

دوباره مشت یزید و یزیدیان واشد

مجلس آماده شده حالا امام سجا د میخواد روضه بخوانه اول کسی که رو منبر روضه خوند امام سجاد بود

أنا ابن المقتول ظلماً

من پسر کسیم که مظلومانه شهیدش کردند

أنا ابن محزوز الرأس من القفا

گوسفند و میخوان بکشند از مقابل صورتش سر میبرند و لی بابای من و وقتی خواستند بکشند ، سرش و از قفا بریدند با 12 ضربه شمشیر سرش و جدا کردند.

أنا ابن العطشان حتى قضى

یه پرنده رو میخوان بکشن آبش میدن بابام و بین دونهر آب با لب تشنه شهیدش کردند

أنا ابن طریح کربلاء

پیامبر فرمودند وقتی کسی میمیره زودی جنازش رو جمع کنید جنازه بابام و سه شبانه روز روی خاک کربلا رها کردند

أنا ابن مسلوب العمامة والرداء

وقتی کسی میمیره مردم روی اونو میپوشونند ولی نه تنها کسی روی بابام ونپوشوند بلکه اونو برهنه کردند و لباسش و غارت کردند

أنا ابن من بکت علیه ملائکة السماء

پسر کسی م که ملائکه آسمان براش گریه کردند

أنا ابن من ناحت علیه الجن فی الأرض والطیر فی الهواء

پسر کسی م که اجنه درسرتاسر زمین براش نوحه سرای کردند و مرغان هوا براش گریه کردند

أنا ابن من رأسه على السنان یهدى

پسر آقائی ام که سرش بالای نیزه شهر به شهر دیار به دیار به مردم نمایش داده شد

أنا ابن من حرمه من العراق إلى الشام تسبى

پسر آقایی هستم که خانواده اش از عراق تا شام مورد توهین و اهانت قرار گرفت

زگریه کرب و بلای دوباره بر پا شد

دوباره مشت یزید و یزیدیان واشد

که ناگه از دل پُر درد ناله زد مولا

منم سلاله ی پاک شهید کرب و بلا

منم سلاله ی آنکس که شد به نی سر او

گلوی تشنه بریدند سر زپیکر او

منم سلاله ی آنکس که با دلی پر درد

وداع با زن و فرزند و خاندانش کرد

منم سلاله ی آنکس که شد برهنه تنش

زدند زخم، بسی روی زخم، بر بدنش

منم سلاله ی آنکو به خونش آغشتند

به قتل صبر نه یکبار بارها کشتند

منم سلاله ی آنکس که قلبش آزردند

سر بریده ی او را به شهرها بردند

منم سلاله ی آنکو اسیر شد حرمش

ستم شد از همه بر اهل بیت محترمش

فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ- أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ- وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ- فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَيْهِ الْكَلَامَ-

یزید ترسید مردم شورش کنن بلافاصلهن به موذنش گفت اذان بگه چون نزدیک ظهر بود تا موذن اذان بگه امام سجاد طبیعتا اعتراض میکنه میگه اذان نگو نمیبینی دارم با مردم حرف میزنم ؟ اونوقت من از ازاین اذان بهره میگیرم میگم مردم اگه من اینهارو کشتم بخاطر این بود که اینها با الله اکبر مخالف بودند با اشهد ان لا اله الا الله مخالف بودند

ولی امام سجاد هم باید از این اذان استفاده کنه و چی خوب استفاده کرد لذا یزید از روی خیال خام خودش به موذنش دستور داد موذن اذان بگو

 فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ- قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَكْبَرُ مِنَ اللَّهِ-

اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ هیچ چیز از خدای با عظمت تر نباشد

فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ-

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا- شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي-

أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- گوشت و خون و پوست و استخوان من به وحدانیت خدا شهادت میدهد

فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ-

الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ- فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ يَا يَزِيدُ- فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّكَ فَقَدْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ- وَ إِنْ زَعَمْتَ- أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ-

تا موذن گفت  أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ- حضرت فرمود موذن اذان نگو اذان نگو  حضرت یقه خودش و پاره کرد عمامه خودش و پرتاب به میان مجلس کرد  حضرت در واقعه کربلا مصیبت زیاد دیده غصه زیاد دیده  شهادت برادراش و دیده شهادت عموهاش و دیده شهادت عموزاده هاش و دیده شهادت عمه زاده هاش و دیدی کشته شدن باباش و دیده هیچ جا یقه خودش و پاره نکرده ولی اینجا  حضرت یقه خودش و پاره کرد عمامه خودش و پرتاب به میان مجلس کرد فرمود آی یزید این محمدی که نامش و بردند جد تویه یا جد منه اگه بگی جد تویه دروغ گفتی اگه بگی جد منه چرا بچه هاش و کشتی چرا خاندانش و اسیر کردی ؟ صدای ناله از مردم بلند شد وقتی  دیدند یزید داره با چوب به لب و دندان حسین بازی میکنه یا حسین...

قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّهُ كَانَ فِي مَجْلِسِ يَزِيدَ- هَذَا حَبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْيَهُودِ- فَقَالَ مَنْ هَذَا الْغُلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- قَالَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ فَمَنِ الْحُسَيْنُ- قَالَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ- قَالَ فَمَنْ أُمُّهُ قَالَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ- فَقَالَ الْحَبْرُ يَا سُبْحَانَ اللَّهِ فَهَذَا- ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ- قَتَلْتُمُوهُ فِي هَذِهِ السُّرْعَةِ- بِئْسَمَا خَلَفْتُمُوهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ- وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكَ فِينَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ سِبْطاً مِنْ صُلْبِهِ- لَظَنَنَّا أَنَّا كُنَّا نَعْبُدُهُ مِنْ دُونِ رَبِّنَا- وَ أَنْتُمْ إِنَّمَا فَارَقَكُمْ نَبِيُّكُمْ بِالْأَمْسِ- فَوَثَبْتُمْ عَلَى ابْنِهِ فَقَتَلْتُمُوهُ- سَوْءَةً لَكُمْ مِنْ أُمَّةٍ-

قَالَ فَأَمَرَ بِهِ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُجِئَ فِي حَلْقِهِ ثَلَاثاً- فَقَامَ الْحَبْرُ وَ هُوَ يَقُولُ إِنْ شِئْتُمْ فَاضْرِبُونِي- وَ إِنْ شِئْتُمْ فَاقْتُلُونِي أَوْ فَذَرُونِي- فَإِنِّي أَجِدُ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّ مَنْ قَتَلَ ذُرِّيَّةَ نَبِيٍّ- لَا يَزَالُ مَلْعُوناً أَبَداً مَا بَقِيَ- فَإِذَا مَاتَ يُصْلِيهِ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّم

هنگامى که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیدارى را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.یکى از علماى بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟ !

یزید گفت: على بن الحسین است.سؤال کرد: حسین کیست؟

یزید گفت: فرزند على بن ابى طالب است.

باز پرسید: مادر او کیست؟

یزید گفت: دختر محمد.

یهودى گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشته‏اید؟ ! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى‏گذاشت، ما گمان مى‏کردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟ ! واى بر شما امت! !

یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودى بپاى خاست در حالى که مى‏گفت: اگر مى‏خواهید مرا بکشید، باکى ندارم! من در تورات یافته‏ام کسى که فرزند پیامبر را مى‏کشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است.

سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر درب کاخ خود بیاویزند .

هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانه‏اش آویخته است، پرده‏اى که یزید را از حرمسراى او جدا مى‏کرد، پاره کرد و بدون روسرى بسوى یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومى نشسته بود، هند به یزید گفت: اى یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟ ! یزید از جاى خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آرى براى حسین ناله کن! و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر اوگریه مى‏کنند! عبید الله بن زیاد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد!

بعد از  خطبه‌ امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ مردم شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد. و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند. گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.

منبع : بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص: 138

از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند

بر زخم کهنه ی پرمان سنگ می زنند

وقت نزولِ سوره ی توحید بر لبت

ابلیس ها به باورمان سنگ می زنند

وقتی که سنگشان به سر نی نمی رسد

سمت سکینه خواهرمان سنگ می زنند

ازپای نیزه فاطمه را دور کن پدر!

این کورها به مادرمان سنگ می زنند

بغض علی بهانه ی خوبی برایشان

حتّی به سوی اصغرمان سنگ می زنند

دریا به دیده ی تر من گریه می کند

آتش ز سوز حنجر من گریه می کند

سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام

بر زخم تازه ی سر من گریه می کند

از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک

زنجیر هم به پیکر من گریه می کند

ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی

اینجا به من برادر من گریه می گند

وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام

دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند

55

منم من،شهید سوز و اشک و ناله،به دل دارم داغ سه ساله

عزیزان من،شدند از غربت،تمامی پرپر همچو لاله

امامُ العارفینم،سید الساجدینم،من زین العابدینم

واغربتا واویلا...

اگرچه،خزانی دیدم باغ و گلشن،اگرچه زخمی شد. مرا تن

به شام وکوفه،ز خطبه ی من،شده ویرانه کاخ دشمن

خطبه خواندم غوغا شد،شور محشر بر پا شد،ظلم و فتنه رسوا شد

واغربتا واویلا...

به عمرم،به یاد دلبر غصه خوردم،به دوشم بار ناله بردم

چو دیدم جسم ِ،پدر را بی سر،میان مقتل جان سپردم

صد پاره تن ای بابا،دور از وطن ای بابا،ای بی کفن ای بابا

واغربتا واویلا..

@@@@

فضائل و مناقب اهل البیت (ع)...
ما را در سایت فضائل و مناقب اهل البیت (ع) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choseinabbasi2 بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 10:00